English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (4365 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
drift U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifted U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifting U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifts U بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
abulia U فقدان نیروی اراده ضعف اراده
abuleia U فقدان نیروی اراده ضعف اراده
real will U مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
will U اراده کردن
willed U اراده کردن
wills U اراده کردن
automatize U کسی را بی اراده الت دست کردن
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
animus U اراده
passives U بی اراده
intentions U اراده
intention U اراده
determination U اراده
abulic U بی اراده
weak kneed U بی اراده
weak-kneed U بی اراده
nisus U اراده
on the impluse of the moment U بی اراده
infirm of purpose U بی اراده
voluntariness U اراده
passive U بی اراده
willed U اراده
volition U اراده
aimless U بی اراده
purposeful U با اراده
wills U اراده
resolution U اراده
thy will U اراده تو
thy will U اراده ات
will-power U اراده
volitionally U با اراده
resolutions U اراده
will U اراده
self will U اراده شخصی
it is our pleasure to U اراده ما اینست که
involuntarily U بدون اراده
voluntarism U اراده گرایی
social will U اراده اجتماعی
steely look U نگاه با اراده
driftless U بی مرام بی اراده
will therapy U اراده درمانی
willable U قابل اراده
abulic U فاقد اراده
volition U از روی اراده
dysbulia U اختلال اراده
volitionary U وابسته به اراده
An iron wI'll. U اراده آهنین
free will U اراده ازاد
free will U ازادی اراده
automatons U ادم بی اراده
voluntarily U از روی اراده
automaton U ادم بی اراده
will-power U قدرت اراده
real will U نظریه اراده واقعی
To have a strong wI'll. U اراده قوی داشتن
He is strong-wI'lled. U آدم با اراده ای است
The will of the nation [people] اراده ملت [مردم]
what is your will? U اراده شما چیست
libertarian U طرفدار ازادی اراده
libertarians U طرفدار ازادی اراده
of one's own volition U از روی اراده خود
will of iron <idiom> U اراده آهنین داشتن
destinations U مقصد
object point U مقصد
consummation U مقصد
addressee U مقصد
addressees U مقصد
saunteringly U بی مقصد
aimless U بی مقصد
aim U مقصد
goal U مقصد
goals U مقصد
driftless U بی مقصد
aimed U مقصد
destination U مقصد
aims U مقصد
virtual U و مقصد.
objective point U مقصد
To quibble and equivocate. U پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
tenant at will U متصرف به میل و اراده مالک
animals U مربوط به روح وجان یا اراده
animal U مربوط به روح وجان یا اراده
will temprament tests U ازمونهای اراده- خلق وخوی
He hasnt a mind of his own. U ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
abulomania U دیوانگی در نتیجه ضعف اراده
willpower U تصمیم جدی نیروی اراده
self surrender U واگذاری خود تسلیم به اراده
terminal port U بندر مقصد
goal oriented U مقصد گرا
Are we there yet? U [ما] رسیدیم [به مقصد] ؟
aimlessly U بدون مقصد
destination port U بندر مقصد
port of entry U بندر مقصد
port of destination U بندر مقصد
winning post U تیر مقصد
immediate destination U مقصد بعدی
immediate destination U اولین مقصد
named place of destination U مقصد مشخص
destination inspection U بازدید در مقصد
destination file U فایل مقصد
object code U برنامه مقصد
target-oriented <adj.> U مقصد گرا
final destination U مقصد نهایی
destined U مقصد معین
object module U واحد مقصد
object language U زبان مقصد
targeted <adj.> U مقصد گرا
goal-oriented <adj.> U مقصد گرا
boot out <idiom> U اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
It depends on your decison. U بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
spermatorrhoea U خروج منی بدون اراده احتلام
jelly bean U ادم حساس و بی اراده و سست عنصر
ex quay U تحویل در بندر مقصد
named port of destination U بندر مقصد مشخص
ex quay U تحویل در بارانداز مقصد
out port U بندر دور از مقصد
named point of destination U نقطه مشخص در مقصد
messages U در مقصد مربوط میشود
payable at destiination U قابل پرداخت در مقصد
message U در مقصد مربوط میشود
station U یا مقصد استفاده میشود
stations U یا مقصد استفاده میشود
stationed U یا مقصد استفاده میشود
impulsively U با نیروی انی و بدون اراده از روی تحریک
self enforcing U دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
downy's will temperament test U ازمون داونی برای ارزیابی اراده و خلق
port of debarkation U بندر مقصد حمل کالا
lay line U خط فرضی مسیر قایق به مقصد
We are getting there. U ما به هدف [مقصد] نزدیک می شویم.
interactive U کد اصلی و مقصد را بررسی کند
slants U کج رفتن کج کردن
slanted U کج رفتن کج کردن
slant U کج رفتن کج کردن
voluntarism U فلسفهای که اراده را عامل موثر در ایجاد عالم وجودمیداند
freight payable at destination U هزینه حمل در مقصد پرداخت میشود
carriage forward U هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
redirected U ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر
freight collect U هزینه حمل در مقصد دریافت میشود
diverts U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
diverted U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
redirect U ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر
divert U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
redirection U ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر
redirecting U ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر
redirects U ارسال پیام به مقصد از مسیر دیگر
datagram U که حاوی آدرس مقصد و مسیر آن است
at the full landed cost price U قیمت تمام شده کالا در مقصد
to take a walk U گردش کردن یا رفتن
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
mopping up U پاک کردن رفتن
intrusive thoughts U اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
destinations U صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم
There is no royal road to learning . <proverb> U مقصد علم و دانش را,جاده اى نیست هموار .
destination U صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم
pierce U رخنه کردن فرو رفتن
set on U پیش رفتن حمله کردن
to go along U همراه رفتن همراهی کردن
walked U گردش کردن پیاده رفتن
pierces U رخنه کردن فرو رفتن
get a wiggle on <idiom> U عجله کردن با شتاب رفتن
walk U گردش کردن پیاده رفتن
put off U تاخیر کردن طفره رفتن
ducks U زیر اب رفتن غوض کردن
duckings U زیر اب رفتن غوض کردن
ducked U زیر اب رفتن غوض کردن
duck U زیر اب رفتن غوض کردن
to go on U جلوتر رفتن سلوک کردن
get off U روانه کردن عقب رفتن از
walks U گردش کردن پیاده رفتن
get on U پیش رفتن کار کردن
cabbage U کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbages U کش رفتن رشد پیدا کردن
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
sinks U شرح در جدول مسیردرباره تمام مسیرهای شبکه به یک مقصد
block stowage loading U بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
sink U شرح در جدول مسیردرباره تمام مسیرهای شبکه به یک مقصد
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
nose dive U ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
bypass U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
waste U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
to go places U گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
bypassed U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
wastes U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
bypasses U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassing U از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
fluctuated U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
fluctuate U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
fluctuates U نوسان کردن بالا وپایین رفتن
marshalling yard U محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل
message U انتخاب مسیر مناسب بین مبدا و مقصد پیام در شبکه
messages U انتخاب مسیر مناسب بین مبدا و مقصد پیام در شبکه
marching U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marched U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
to abscond [from] <idiom> U ناگهان ترک کردن [در رفتن ] [اصطلاح مجازی]
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
tramp U باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
seesaw U بالا وپایین رفتن الله کلنگ کردن
marches U نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1they have to be self-consistently determined.
1strong
1لطفا بیاین دنبالمون
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com